شعر
تاريخ : سه شنبه 23 ارديبهشت 1393برچسب:, | 14:12 | نویسنده : مهدی

این شعر را تقدیم میکنم به تمام متحل هایی که از دست زنشان کلافه شده اند.

زن گرفتم شدم ايدوست به دام زن اسير

من گرفتم تو نگير

چه اسيري كه زدنيا شده ام يكسره سير

من گرفتم تو نگير

 

بود يك وقت مرابا رفقا گردش و سير … ياد آن روز بخير

زن مرا كرده ميانقفس خانه اسير

من گرفتم تو نگير

 

ياد آن روز كهآزاد ز غمها بودم … تك و تنها بودم

زن و فرزندببستند مرا با زنجير

من گرفتم تو نگير

 

بودم آن روز مناز طايفه دّرد كشان … بودم از جمع خوشان

خوشي از دست برونرفت و شدم لات و فقير

من گرفتم تو نگير

 

اي مجرد كه بودخوابگهت بستر گرم … بستر راحت و نرم

زن مگير ؛ ار نهشود خوابگهت لاي حصير

من گرفتم تو نگير

 

بنده زن دارم ومحكوم به حبس ابدم … مستحق لگدم

چون در اين مسئلهبود از خود مخلص تقصير

من گرفتم تو نگير

 

 

من از آن روز كهشوهر شده ام خر شده ام … خر همسر شده ام

مي دهد يونجه بهمن جاي پنير

من گرفتم تو نگير

 

 

 شعری بود از ایرج میرزا



نظرات شما عزیزان:

سید رضا حیدری
ساعت13:07---1 خرداد 1393
خیلی با حال بود.اینا رو از کدوم سایت پیدا می کنی؟

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: